یار...

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

بعضی وقتا حس میکنم هر چقدر بخندم و هر چقدر بگم حالم خوبه باز به اندازه ی تموم روز ها ، تموم ثانیه های عمرم غمگینمبعضی وقتا احساس میکنم روحم اسیر جسمم شده و دلش میخواد برگرده به دنیای خودش‌برگرده به جایی که بودهشاید وقتی این نوشترو بخونی با خودت بگی مگه چقدر غم داشت؟ولی بزار یه چیزیو بهت بگم:"دردا متفاوتن،غم ها متفاوتن،تو درد خودتو داری،منم درد خودمو دارم!کی میدونه من چقدر سختی کشیدم، من از کجا بدونم تو چقدر سختی کشیدی؟نه عزیز من ، هیچکس نمیدونه!بعضی وقتا به این فک میکنی تو با نهایت قدرتت جنگیدی!جنگیدی ، جنگیدی ، جنگیدی ، جنگیدی ، جنگیدی؛اما هیچوقت کسی زخماتو ندید!هیچکس و هیچکس  و هیچکس...فقط و فقط خودت میدونی چقدر تلاش کردی.اما حالا روح من میخواد برگرده، برگرده به جایی که تعلق داره، به جایی که باید باشه.همیشه آرزوم بود که پرواز کنم ، دوست داشتم به دور ترین نقطه آسمون برم، دوست داشتم روحم آزاد بودنو احساس کنه،بوی عطر رهایی رو احساس کنه.دوست داشتم اشکام بارونی بشن از جنس لبخند رو لبای بقیه.و من احساس میکنم که باید پرواز کنه.ازت میخوام قضاوتم نکنی، ازت میخوام لبخند بزنی و زندگی کنی .پنجره اتاقتو باز کن ، من میام بغلت میکنم.  یار......ادامه مطلب
ما را در سایت یار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ssarina1078 بازدید : 72 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 23:26

يك روز آرزو كردم زودتر بزرگ شوم، كه كفش هايم پاشنه هاي بلند داشته باشد و ديگر جوراب هاي سفيد تور دار و جوراب شلواري هاي عروسكي نپوشم، دلم مي خواست بزرگ شوم تا دستم به كابينت هاي بالاي آشپزخانه برسد، بتوانم غذا درست كنم و وقتي از خيابان رد مي شوم ماد یار......ادامه مطلب
ما را در سایت یار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ssarina1078 بازدید : 50 تاريخ : شنبه 13 آبان 1396 ساعت: 16:56